×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زیبان

راز درونی

گذر رمان

E__Marefati(92/3/22

دیدم و می بینم  خورشید را دمید ومی دمد هر صبحگاهی

 شب را رسید  و میرسد  تا سحر  بیدار ماندم ومی مانم  هر سپیده دمی

در این میانه  از وقت ها  آه دل آید و می آید  هر انگار پیمانه  می   

 ته کشید و  می کشاند ازجرعه ها هر  جام  پری

 نه طلوع خورشید  و نه شب  به سحر  با می پیمانه  هر نوش جانی

 شراره  آه  دل   تسکین نیافت و نمی  یابد  هرآن اندکی

     چه فزون  کند و می  کند   به آه ها  هر دیگر آهی

دل را  محصور  آه ها ساخته و می سازد هر  هنگامه ای

     در این  اوقات  که  رود و می رود   هر  بافته جانی

 گران  رویایی  گذرد و می گذرد  هر روز  اندیشه ای 

جمعه 22 شهریور 1392 - 4:34:57 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم