×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زیبان

راز درونی

من مجنون و دریا مجذوب

هماره هرانگاه که کنار ساحل می ایستم ، به آب دریا که به جلو غلط می خورد و برمی گردد ،از خود  می پرسم:

این پیش آمدن و پس رفتن برای چیست؟

صدای امواج آب دریا در کران ساحل پیامی به گوشم می رساند ، هنگامی که به سویم موج ، موج می زند ، گویی پاسخ سلامم را با اشاره می دهد و دعوتی به آشنایی دارد .

 آهنگ ملایم روح نواز ? که  نزدیکتر شو!.. ومن کمی جلو میروم .

احساس می کنم، دستی به نرمی خرامان قو پایم را گرفته .. و میخواهد که حتی شده با مس روی پا ها مرا بیشتر به سوی نماز عشق   خود کشیده ودر آغوش فراخی دریا قرار گیرم ، تا آشنا گری کنم ( شنا کردن) وانگه .. چه بازی مفرحی داشته باشیم ،

با وسوسه های دل انگیز ، صدای موزون ، با نقش رنگدانه های نیلی از تابش خورشید زرینه فام ، مرا تا تمام اندام ، سربزیر در امواج آب دریا برده ، با قدرت مجذوب ژرفایی او آشنا یی  را در عمق احساس غرور و همدمی ، خلوتگه دل ربایی را ببینم .

چه سان سخت می نماید دراین غرقه آزمون  از عشوه گری دریا که  کدام ماهی آشنا در  کدامین سوی دل به کجای دریا بردنم باشد..! آنجا که  جای محشردل صدف در(مروارید)  در خود بسته ، فرو برد و نافذ عشق اش را با عقل من به سنجد و با نشان پریان هفت دریای دلشادم کند؟ !.

و اما چه حریمی و تا چه حدی مرا لیاقت و توان شناگری به این دعوت و فراخوانی وجود دارد ..؟

 تا پیش ببرم رویا پردازی ها را ، وگرنه  این عشق بازی ، در گردابی برای فرو رفتن ، نفس بریدن خواهد شد ، یاکه جان را به کام معشوق سپردن . یاری ام ده، یاری هم ده...به رسم دوستی و شناس کمک ام می کند و

حقیقت را به من گوید که گوش دار..! که ای :

همداستان نظریه پرداز ، بسیار نا آشنایی ، برو وقت دیگر با نفسی دیگرآشنا  به شنا  با دل آسمانی  بازآیی... لیک

 ای دوست. تو را 

قطره ای کوچکی است  از عشق  در این پهنای منظر عشق  من ،

کاندرین طوفان نماید هقت دریا  شبنمی

E-Marefati  

 

 

شنبه 17 آذر 1391 - 1:57:15 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم